آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

آخرین ساعات سال 1392

سلام دوستای گل و مهربونم. الان داریم آخرین ساعات سال 92 رو سپری میکنیم. سال جدید رو به همه دوستی عزیزم تبریک میگم و براتون آرزوی بهترینها رو دارم. اول از همه سلامتی. بعد شادی و بعد جیب پر پول واستون آرزومندمم. مامانم به آرشیدا قول داده بود امروز ببرتش امامزاده. الان که ساعت یک ربع به 3 هست. یه نیم ساعتی هست که رفتن. ساعت 20:27  امشب سال 92 تموم میشه و پروندش  بسته میشه. دومین سال زندگی آرشیدا هم به پایان خودش میرسه و دخترم 2 ساله میشه. خیلی روزهای شیرینی بودن. حرف زدن و بلبل زبونی هاش. اداهاش و رقصیدنش. کارهاش و حاضر جوابی هاش. تقلید کردن شدیدش از ما. خلاصه لحظه لحظش واسمون خاطرس. ناراحتیم...
29 اسفند 1392

آرشیدا و ماهی قرمز

چند روز پیش بیرون بودم چند تا ماهی کوچولو پلاستیکی دیدم برای آرشیدا گرفتم. وقتی آوردمشون خونه کلی باهاشون حال کرد و بازی کرد. توی آب انداختیمشون و با قاشق همشون میزد و سوژه شام و ناهار خوردنش شد. منم که دنبال یه چیز جدید میگردم که باهاش مشغول بشه و غذا بخوره. همون روز بابام بهش قول داد فردا براش ماهی واقعی بخره. فردا بابام با دو تا ماهی قرمز سه دم اومد خونه. آرشیدا دیگه در پوست خود نمیگنجید و تمام روز پیش ماهیا بود. ماهی دم داره. بال داره . چش داره. ماهی جیش کرد. ماهی پیپی کرد..... اون شب توی خواب 10 باری گفت ماهی ببینم. یکی دوبارش گریه هم میکرد برای دیدن ماهی. صبح روز بعد هم وقتی از خواب پاشد دویید جلوی در اتاق و گفت ماهی ببینم. ا...
22 اسفند 1392

کوتاهی مو در آستانه دو سالگی

امروز 14 اسفند بود و کمتر از یک ماه مونده به 2 سالگیت. یهو به سرم زد که موهات رو کوتاه کنم. از اونجایی که باباییت خیلی دوسشون داره و نمیخاد کوتاه بشن بهش نگفتم و دست به کار شدم. آخه پایین موهات خیلی تو شونه زدن گره میشد و اذیتت میکرد. البته یه کوچولو پاییناشو کوتاه کردم و یه چتری هم واست درستیدم. خیلی ناز شدی. کل زمان کوتاهی مو( به قول خودت قچ قچ ) هم اصلا تکون نخوردی و همکاری کردی. البته یه چرب لب دادم دستت و داشتی باهاش حال میکردی. یه روز طبق معمول غذاتو نمیخوردی پدر جون گفت من بخورم و یه قاشق پر کرد و برد طرف دهنش که مثلا بخوره ولی نخورد. تو اومدی جلو و با شیطنت نگاهش کردی و گفتی چی شد نخوردی؟؟؟؟ جدیدا هم تلفن رو بر...
15 اسفند 1392

خداحافظ میمی

یه سلام گرم به دوستای خوبم که با اینکه اکثرتون رو ندیدم ولی همیشه دلتنگتون میشم و بهتون عادت کردم. همونطور که از عنوان مطلبم پیداست. تو این مرخصی همسری پروژه از شیر گرفتن آرشیدا رو عملی کردیم و خدا رو شکر موفقیت آمیز هم بود و اونقدری که فکر میکردم سخت نبود. از 2 ماه قبلش دفعاتش رو کم کرده بودم و فقط قبل خواب ظهر و شبش میدادم بهش. یه جورایی فقط با شیر خوردن میخوابید و این منو نگران میکرد. خلاصه از روزی که از تهران رفتیم (19 بهمن در سن 22 ماه و یک هفتگی)برای اولین بار توی ماشین بهش شیر ندادم و براش کتاب خوندم و خوابش برد. یکی دو دفعه گفت میمی گفتم درد میکنه بوس کرد و بی خیال شد. وقتی رسیدیم هم تو طول روز اصلا نمیگفت میمی. شب ه...
10 اسفند 1392
1